جدول جو
جدول جو

معنی به مار - جستجوی لغت در جدول جو

به مار
صوت و واژه ای برای راندن گاو نر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار، خطاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از به جای
تصویر به جای
دربارۀ، درحق، برای مثال پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند / که دست جود تو با خاندان آدم کرد (سعدی - ۱۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از به سان
تصویر به سان
مثل، مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدقمار
تصویر بدقمار
کسی که در قمار تقلب می کند، آنکه بد بازی کند و همیشه ببازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی شمار
تصویر بی شمار
بسیار، بی اندازه، بی حساب، بی مر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرمان
تصویر بهرمان
یاقوت سرخ، برای مثال نور مه از خار کند سرخ گل / قرص خور از سنگ کند بهرمان (خاقانی - ۳۴۴)، پارچۀ ابریشمی رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهادار
تصویر بهادار
قیمت دار، باارزش، گران بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از به قرار
تصویر به قرار
چنان که
فرهنگ لغت هوشیار
جرزن بد منگیا بد منگ آنکه در قمار تقلب کند، آنکه بهر طریقی تحصیل پول کند، آنکه عاده شریر باشد موذی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه مرتکب کارهای بد شود بد کردار بد عمل بد فعل بدفعال، شریر موذی، فاسق فاجر زنا کار لواط کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد مهر
تصویر بد مهر
نامهربان بی محبت، بد اندیش بد خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر دار
تصویر بر دار
قرار گرفته بر درخت، برداشته وبلند شده وبمعنی قبول کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با مهر
تصویر با مهر
مهربان، با محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به خاطر
تصویر به خاطر
به پاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به دان
تصویر به دان
داناتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به مجرد
تصویر به مجرد
در همان دم به همان دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به مرور
تصویر به مرور
کم کم آرام آرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهادار
تصویر بهادار
دارای قیمت، قیمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی عار
تصویر بی عار
بی درد، بی ننگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار خطا کار مجرم. بزه کاری گناهکاری، عدوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به محض
تصویر به محض
ثهمین که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار، مجرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی عار
تصویر بی عار
کسی که از کارهای ناشایست ننگ نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به مجرد
تصویر به مجرد
((بِ. مُ جَ رَُ دِ))
در حال، بلافاصله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهرمان
تصویر بهرمان
((بَ رَ))
نوعی یاقوت سرخ، پارچه ابریشمین رنگین، بهرمن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهنجار
تصویر بهنجار
عادی، طبیعی، نرمال، معمولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهشماری
تصویر بهشماری
ترجیح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از به پاس
تصویر به پاس
به احترام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از به شماره
تصویر به شماره
به تعداد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از به زور
تصویر به زور
اجباری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
مجرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از به مدت
تصویر به مدت
برای زمانی برابر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از به خاطر
تصویر به خاطر
از برای، برای
فرهنگ واژه فارسی سره
بی مادر، یتیم
فرهنگ گویش مازندرانی